نقدی بر یزد :یزد در 8 ساعت

آنقدر نقد بر یزدفردا منتشر کردیم که یک دوست هموطن که هشت ساعت را در یزد گذرانده برای تنوع  نقدی بر یزد  آنهم در هشت ساعت حضورش تهیه کرده که الحق  زیباست و حیفمان آمد که منتشر نکنیم و این را به حساب نقدهای فردائیان بگذارید و لذت ببیرید از دقت نظر آقا مهدی مهمان یزدیها .
پرواز

فقط 20 دقیقه به پرواز مونده بود و من مرتب نگاه ساعت موبایلم می کردم تا بلکه راننده سرعت ماشین رو بیشتر کنه اما از شانس بد ما راننده آژانس فرد مسنی بود که بسیار محتاط می رووند. وقتی رسیدیم ازش خواستم که منو نزدیک ترمینال شماره 2 پیاده کنه و به سرعت پایین پریدم.

به محض پیاده شدن به صادق زنگ زدم. صادق یکی از دوستان هم رشته ای و هم دانشگاهیه که قبول کرده بود در این سفر منو همراهی کنه و به خاطر اینکه بلیط از قبل تهیه نکرده بودیم 1 ساعت زودتر به فرودگاه رفته بود که از کنسلی استفاده کنه

جفتمون برای اولین بار بود که سوار هواپیما می شدیم. طبیعی بود که مثل -اسکل ها- ندونیم باید چکار کنیم. یه خانم بسیار محترم از بلندگوی ترمینال دوبار (بار اول به فارسی و بار دوم (برای تقویت زبان انگلیسی) به انگلیسی) اعلام کرد که مسافرین پرواز ساعت 10 به مقصد یزد برای سوار شدن از خروجی 7 استفاده کنند.

هیچکدوم صبحونه نخورده بودیم واسه همین از بوفه ی ترمینال دو تا رانی (یادم نیست چه طعمی بود)، یه کیک و یدونه آدامس اوربیت طعم نعنا خریدیم که روی هم رفته 3300 تومان شد که با پول بلیط هواپیما جمعا 40300 تومان خرج سفر ما از ابتدای ورود به فرودگاه تا خروج از فرودگاه یزد شد. اینجا یه سوال چهار گزینه ای مطرح میشه :

قیمت بالای اجناس داخل فرودگاه (خوراکی) به چه علت است :

1. قیمت فراخور تیپ خریدار متفاوت است در نتیجه علت: خوشتیپی ما دو نفر!!!

2. به خاطر این استدلال که کسانی که پول این رو دارند که سوار هواپیما بشوند این خرده پول ها برایشان مطرح نیست!!!

3. به علت مالیات زیادی که این مغازه ها پرداخت می کنند!!!

4. آثار تورمی افزایش قیمت ها ابتدا از فرودگاه ها آغاز می شود!!!

پاسخ این سوال با خوانندگان محترم... بگذریم...

به سرعت از خروجی 7 داخل اتوبوس شدیم. اتوبوس هایی که ما رو تا دم در هواپیما می برد. داخل اتوبوس دو تا از بازیگران طنز صداوسیما رو دیدیم که اغلب با مهران مدیری کار می کنند. اسم یکیشون رو می دونستم : آقای "ساعد هدایتی" اما اون یکی رو یادم نمیومد. کمی خوشوبش هم با هم داشتیم شاید مهران مدیری برای فیلم برداری کار بعدیش خواسته از بافت تاریخی یزد استفاده کنه... نمی دونم فقط یه حدس بود...

با حدود 30 دقیقه تأخیر که توی کشور ما امری طبیعی محسوب میشه هواپیما تهران رو به مقصد یزد ترک کرد.

چونکه پروازها سر وقتند / سالن انتظار یعنی کشک

حدود ساعت 11:30 وارد فرودگاه یزد شدیم.

معماری منحصر به فرد

قبل از اینکه به یزد برم خیلی راجع به معماری این شهر شنیده بودم. شاید باورتون نشه اما از داخل خود فرودگاه تا زمانی که ما قصد خروج از این شهرو از طریق پایانه مسافربری داشتیم نوع خاص معماری به شدت توجه ما رو به خودش جلب کرد.

نمیشه با عکس معماری زیبای یزد رو به تصویر کشید باید حتما خودتون یه بار هم که شده از نزدیک ببینید. معماری اسلامی یزدو که انصافا معنویت خاصی رو برای شهر ایجاد کرده. حتی خیلی از خونه های کوچیک که البته بیشتر در مرکز شهر یافت می شدن نوعی معماری سنتی داشتند. استفاده از بادگیرها، شکل محرابی سردر خونه ها و خانه های خشت و گلی طراوت زیبایی به شهر بخشیده است.






دانشکده "هنر و معماری یزد"

یکی از جاذبه های تاریخی این شهر "دانشکده هنر و معماری یزد" بود که سری هم به اونجا زدیم که بلکه از نزدیک معماری خاص این بنا رو مشاهده کنیم که متأسفانه نهگبان اونجا "آقای روح" با لبخند ملیحی گفتند: الان دانشکده تعطیل شده و باید نامه از دانشگاه یزد داشته باشین که اجازه بدم بیایین داخل که تقریباً قانع شدیم و برگشتیم!






دارالمومنین


نماز ظهر رو توی "مسجد باغملی" (مسجد کوچکی واقع در جنب میدان آزادی) اقامه کردیم. نکته ی جالب توجه اینکه جمعیت زیادی برای نماز ظهر (که معمولا مردم سر کار هستند و نسبت به نماز مغرب و عشا فرصت کمتری دارند) آمده بودند. و نکته جالب تر اینکه بعد از اینکه نماز تمام شد تعداد زیادی از نمازگزاران به خواندن قرآن و مفاتیح مشغول شدند که ما رو به فضای ماه مبارک رمضان می برد.









یزدیها

شیوه تعامل مردم یزد با اشخاص غریبه (ای که ما باشیم) خیلی محترمانه بود. شاید مدت زمانی که ما در این شهر بودیم برای قضاوت در مورد ساکنین این شهر خیلی زود باشه اما هیچ خاطره بدی در ذهن ما شکل نگرفت. راننده های تاکسی وقتی متوجه می شدن که از شهر دیگه ای اومدیم خیلی تحویل می گرفتند و درست تا همونجایی که ما می خواستیم بریم ما رو می رسوندن و حتی برای مسیرهای بعدی هم به طور کامل و با روی گشاده راهنمایی می کردند.


بعد از اینکه نماز رو خوندیم برای صرف غذا به "کبابی باباکوهی" واقع در "میدان امام حسین(ع)" رفتیم. که تقریباً در شهر مشهور بود و ویژگی خاصش این بود که همونجا گوشتهای کبابی رو چرخ و آماده می کرد. یخچالی که توی اون نوشابه و دوغ و ماست می گذاشتند کاملاً در اختیار مشتری بود به هر اندازه ای و هر نوع که مشتری برمی داشت و هیچ کنترلی هم نبود که مثلا نگاه کنن ببینن که کی چقدر برداشته! و این اعتمادشون رو به مردم نشون می داد. البته این رو هم اضافه کنم که نسبت به سایر شهرستان ها قیمت اجناس خوارکی یا حتی کرایه ماشین با تهران زیاد متفاوت نبود.



به عکس داخل کبابی دقت کنین














"از دود سیگار خود به تنهایی لذت ببرید"

یزدیها لهجه ی شیرینی دارند، تکیه بر روی هجای اول در کلمات، تلفظ قوی حرف قاف و کسره دادن به اول برخی از حروف از زیبایی های این لهجه است.

یزدیها رو انسانهای قانع و بدون تعارفی معرفی می کنند. مسئله قانع بودن مردم یزد رو می شه در مراسم عقد و عروسی اونها کاملا مشاهده کرد. خودشون می گن که ما خسیس نیستیم و اقتصادی هستیم.(همون حرفایی که اصفهانیا هم میزنند) اما سر حساب و کتاب که برسه از پول های خیلی کم هم نمی گذرند! البته این توی خود یزد به عنوان یه مسئله فرهنگی کاملاً جا افتاده اما ممکنه برای دیگران قدری غیرقابل باور باشه. برای همین اگر به شهر یزد رفتین و به عنوان مثال از جایی مبلغ بالایی خرید کردین حتی انتظار نداشته باشین که ۲۵ تا تک تومنی اون رو هم تخفیف بدن!




آرامش از نوع یزدی


اگه تا حالا تهران اومده باشین به راحتی متوجه می شین که زندگی در تهران استرس خاص خودش رو داره. با اینکه مرکز کشور هستش اما جوونهای بیکار رو خصوصاً در اطراف برخی میادین بزرگ شهر زیاد مشاهده می کنید. اما جالب بود که ما توی شهر یزد آرامش خاصی داشتیم. مردم اونجا مثل تهران کلافه نبودن این رو می شد از برخورد با متانت مردم کاملا تشخیص داد. من به نوبه خودم اصلا احساس غریبگی نمی کردم. در شهر یزد خیلی خبری از آپارتمان ها و آسمان خراش ها نبود. خبری از افراد بیکار یا معتاد نبود. حتی خونه های چند طبقه هم خیلی کم دیده می
شد. البته ما فرصت نکردیم همه شهر رو ببینیم به هر حال مشت نمونه خروار...

این سفر ما به یزد بیشتر کاری بود تا تفریحی واسه همین زیاد فرصت گردش توی شهر رو نداشتیم. وقتی داشتیم بر می گشتیم صادق بدنش کمی درد گرفته بود و حالت تهوع داشت. ترسیدم که نکنه به خاطر سفر باشه بردمش به نزدیک ترین مطب، دکتری به نام آقای "محمدرضا منتظری" که توی خیابون" ۱۷شهریور" روبروی "فروشگاه نیروی انتظامی" یزد طبابت می کنند. از تحویل گرفتن و خوش برخوردی ایشون هر چی بگم کم گفتم. با صبر و حوصله صادق رو معاینه کردند و خیلی زود با یه دونه آمپول راش انداختن. بعدشم با کلی بگو بخند با آقای دکتر از مطب خارج شدیم. ایشون طوری با ما برخورد کردن که انگار چندین ساله که مارو می شناسند و این خیلی برای ما ارزشمند بود.

زمان برگشت همش به این فکر می کردم که اگه در آینده شرایطش باشه می تونم توی این شهر زندگی کنم یا نه؟ اما فکر می کنم کسانی که در شهرهای کویری ایران زندگی می کنند، زندگی در یزد با آب و هوای خاص خودش و ویژگی های فرهنگی مردم براشون جالب توجه تر باشه.



تصاویر زیبای دیگری از یزد:













یزدفردا

  • نویسنده : یزد فردا
  • منبع خبر : خبرگزاری فردا